ژان (هانس) آرپ[1] (1887-1966):
" یگانه هنرمند بزرگی که از صفوف دادای زوریخ برخاست هانس آرپ هنرمند آلزاسی بود.آرپ در استراسبورگ که آن زمان از شهر های آلمان به شمار می رفت ولی بعد ها به فرانسه برگردانده شد ، چشم به جهان گشود.در سراسر عمرش اشعار بسیار شیوا و ممتاز می سرود.ناسازگاری بین آموزش رسمی او و نقاشی هایی که در نظرش معتبر می نمودند ، نوعی عدم اطمینان در او پدید آورد. انتزاعی که وی نهایتا بدان روی آورد ، بر طبیعت و شکل های زنده طبیعی استوار بود.آرپ مدت زمانی بس طولانی صرف پیدا کردن راه خویش کرد.از آنجا که وی بسیاری از نقاشی های متعلق به دوره پیش از 1915 خویش را نابود کرد ، ردیابی مسیر تلاش های وی بسیار دشوار است.او به آزمایشگری با انتزاع هندسی مبتنی بر کوبیسم روی آورد؛در سال 1915 که به زوریخ آمده بود با استفاده از بیشترین حد توانایی انگشتانش طراحی های خطی و کولاژ هایی آفرید که شکل هایشان بر گرفته از برگ ها و حشرات یا جانوران هستند.ولی در اصل چیزی جز انتزاع نبودند.اعتقاد آرپ به واقعیت متافیزیکی اشیاء و نفس زندگی نیز ذر این د.ره شکل گرفت.شاید آنچه او را از نقاشی به کولاژ و سپس به نقش برجسته و پیکر تراشی نقش برجست? همه جانبی هدایت کرد همین علاقه اش به بیان واقعیت خویش به عینی ترین یا ملموس ترین شکل ممکن یا به شکل یک انتزاع زنده بوده باشد.مدت زمانی در سالهای 1920-1929 هر دایره ای در آثار آرپ ، در هر زمینه ای که ظاهر می شد جای ناف را می گرفت.(نیمتنه ،ناف 1920-میز کوهستانی بر ناف لنگر انداخته است )آرپ در پیکره هایی آزاد ایستاده مفرغین یا مرمرینی که بعد ها ساخت القای خاصیت سر یا نیمتنه را مکررا آشکار ساخت.(تندیس آبزی) "[2]
جنگ و پدیده دادائیسم
دادا یا دادائیسم یک جریان فرهنگی،ادبی و هنری به حساب می آید که در شهر زوریخ کشور سوئیس آن هم در طی جنگ جهانی اول شکل یافت و بین سال های 1916 تا 1922 به اوج خود رسید .هوگو بال[1] فیلسوف و عارف و شاعر نخستین بازیگر درام دادائیستی بود.در بهار 1916 او کابار? ولتر[2] را به عنوان محل تجمع و ملاقات هنرمندان دادائیستی تاسیس کرد. تریستان تزارا[3] نام این سبک را با باز کردن لاروس (فرهنگ لغات آلمانی –فرانسه ،دادا به معنی اسب چوبی کودکان ) و اولین کلمه ای که به چشمش خورد که همان اسم دادا است ، نامگذاری کرد."در زبان فرانسوی نیز به معنی سرگرمی وحادثه یا شیفتگی است."[4]
در این حرکت ادیبان و هنرمندان نسبت به جنگ و عوارض ناشی از آن واکنش شدیدی نشان دادند و به ناگاه بر ضد ارزش های گذشته شوریدند. این جریان بزرگ در بدو امر در حوزه های ادبیات ،تئاتر ، هنرهای تجسمی و گرافیک مطرح گشت.غرض پیروان این مکتب طغیانی بر ضد هنر ، اخلاق و اجتماع بود.آنان می خواستند بشریت و در آغاز ادبیات را از زیر یوغ عقل و منطق و زبان ،آزاد کنند. بی شک چون بنای این مکتب بر نفی بود ناچار میبایست شیو? کار خود را هم بر نفی استوار و عبارتهایی غیر قابل فهم انشاء کنند.سبک دادائیسم پایبند به هیچ اصلی نبود همه چیز را نفی می کردند حتی خودشان را.ضدیت با عقل ، کلیشه شکنی ،کلبی مسلکی تاکید بر شانس و تصادف و ضدیت با اصول شناخته شده هنر ، از هدفهای اصلی این سبک هنری بود.
فعالیت پیروان دادا شامل گردهمایی های عمومی ، تظاهرات خشونت بار، درج دیدگاه های افراطی در نشریات ادبی و هنری بود.در آن دوران بحرانی فضای حاکم بر جامعه ادبی و هنری کشور های اروپایی کاملا سیاسی بود.در ظاهر جریان دادائیسم بر ضد تمام خشونت ها و وحشی گری هایی به راه افتاد که در جنگ جهانی اول به وقوع پیوسته بود.
در واقع این جریان واکنشی بود از سوی هنرمندان و نویسندگان به جنگ و عواقب نا مطلوب آن ، اما در عمل جریان یاد شده به انحراف کششیده شد و باعث به وجود آمدن ایده ها و سبک های مختلف افراطی گردید تا آنجایی که دادا توانست مکتب سورئالیسم و هنر پاپ را تحت تاثیر خود قرار دهد.هواداران و پبشگامان اصلی دادا بر این باورند که دادا هنر و ادبیات نیست ، بلکه ضد ادبیات و هنر است. در حقیقت آن ها منکر هر چیزی بودند که ادبیات و هنر به آن پایبند بود . هواداران دادا در کمترین زمان پس از انعکاس عقاید و افکار خاص خود بر آن شدند تا بر خلاف جریان آب شنا کنند و بر ضد تمامی اندوخته ها و تجربیات پیشینیان عمل کنند.دادا حتی زمانی که ادبیات و هنر با عنصر زیبایی شناسی پیوند می خورد بر ضد آن قیام می کند و به طور کامل منکر حضور زیبایی شناسی می گردد. حتی اگر زمانی در ادبیات و هنر مفاهیم پیچیده و پنهان مورد ارزیابی قرار می گیرد دادا بر آن می شود تا به مسایل بی معنا و پوچ روی آورد و توجه اذهان عمومی را نسبت به مسایل مطروحه منحرف سازد.به تعبیری دیگر دادا در مقاطع مختلف زمانی واکنش های متفاوتی نشان می داد و واکنش هواداران دادا بستگی کامل به ارائه و مطرح شدن طرح های جدید در هر دوران بود. یعنی هرگاه مساله ای مطرح می گشت دادا بلا فاصله دست به کار می شد و با آن به مخالفت می پرداخت . به طور مثال وقتی صحبت از جنبه های احساسی می شد داداها بلافاصله بر علیه آن موضع می گرفتند و هرگاه سخن از رئالیسم مطلق به میان می آمد آن ها جنبه های احساسی را مطرح می ساختند. دادائیست ها برای انتشار عقایدشان بسیاری از فرمول های فوتوریسم[5] را مورد استفاده قرار دادند.نکته قابل تعمق نوع اندیشه و دیدگاه هواداران اصلی دادا بود که تمامی این افراد بلا استثنا دارای دیدگاه های نهیلیستی بودند.
کلام آزاد مارتینی اعم از شفاهی و کتبی جلوه های موسیقی پر سر . صدای روسولو برای خاموش کردن صدای شاعران و بیانیه های متعدد. ولی نیت ایشان با نیت فوتوریست ها که دنیای ماشینی را می ستودند و مکانیزاسیون ، انقلاب و جنگ را وسیله ای عاقلانه و منطقی برای حل مسائل انسان می دانستند ، مغایرت داشت. دادائیست ها معتقد بودند که عقل و منطق به فاجعه جنگ جهانی انجامیده است و تنها راه نجات در هرج و مرج سیاسی ، عواطف طبیعی ، شهود و منطق گریزی است.نگرش ایشان از یک لحاظ ، بازگشتی بود به اندیشه ضرورت درونی کاندینسکی یا عنصر معنوی وی در هنر ؛ ولی دادائیسم از همان آغاز بد بین و منفی بود.
آن ها معتقد بوند که انسان هیچ گاه به اصول و مبانی ارزشمندی دست نخواهد یافت . دادا در واقع وسیله ای برای بیان آرا و آموزه های پریشان ، مغشوش و هجو گونه مردمی بود که در اثر بروز جنگ جهانی اول به ستوه آمده و عملا از جنگ ضربه خورده بودند آن ها تصویری سیاه و وحشتناکی از دنیا ترسیم می کردند و بر این باور بودند که دنیا کاملا کسل کننده و بی ارزش است و انسان از زنده بودن خود رنج می برد.هوگو بال با سرودن شعر (او گاجی بری بیمبا )
در ژوئیه 1916 شعر انتزاعی را وارد جنبش دادائیسم کرد.در ژوئن 1917 یکی از جلسات بعد از ظهر را به شعر خوانی انتزاعی اختصاص داد و شورشی تمام عیار پدید آورد. فرض او دایر بر اینکه زبان سنتی مانند تصویر کهنه انسان دیگر جایی در شعر ندارد ، باعث شکل گیری کلامی مرکب از هجاهای کم و بیش خوش اهنگ و بی معنی شد : "زیمزیم اورالالا زیمزیم ژانریبار زیملالازام....."واکنش های دیوانه وار شنوندگان نیز نتوانست مانعی سر راه تاثیر گذاری این آزمایش گریها بر مسیر آتی شهر پدید بیاورد.اهمیت دادائیسم همچون اهمیت یک حالت ذهنی بود ، نه یک سبک یا یک جنبش.با توجه به این مسائل مطرح شده عواملی که در شکل گیری تلاش های خلاقانه آنها موثر بود از این قرار است :"برویتیسم[6] (موسیقی پر سر و صدا )همزمانی و تصادف "[7] برویتیسم را از فوتوریستها و همزمانی را از کوبیست ها گرفته بودند.هر چند دادائیستها این اصول را نیروهای منفی و ویرانگر می پنداشتند.تصادف البته در هر یک از آثار هنری وجود دارد در گذشته هنرمند می کوشید تصادف را مهار کند یا به مسیر خاصی سوق دهد ولی در این دوره به نیرویی قاهر تبدیل شده بود.
هواداران دادا حتی حاضر نبودند تا در میان بی نظمی های ظاهری که به آن اشاره می کردند به دنبال معنا یاشند.آن ها تنها می خواستند به بی نظمی ها اشاره کنند و آن را جزو لاینفکی از طبیعت و جهان هستی بدانند.در واقع آنها با طرح بی نظمی های ظاهری می خواستند ایده ها و افکار مغشوش خود را نظام مند کنند و بر گفته های خود صحه بگذارند .پیروان دادا در این حرکت عظیمی که به راه انداختند به صراحت اعلام داشتند که قصدشان نابودی تمامی سنن و زیبایی هاست .با پایان یافتن جنگ عمر دادای زوریخ نیز تدریجا به پایان رسید ، شور و حال اولیه آرام آرام ناپدید می شد و شرکت کنندگان در جنبش مزبور پراکنده می شدند ولی تاثیر گذاری بین الملی آن تازه آغاز شده بود. فرانسیس پیکابیا [8] نقاش اسپانیایی در سال 1918 وارد زوریخ شد و تاثیرات مشابهی را از نیویورک و بارسلون با خود همرته آورد. پیکابیا همراه با مارسل دوشان [9] و من ری [10] به ایجاد جو دادائیستی بر محور بر محور نگار خانه 291 آلفرد استیگلیتس [11] و نشریه وی به نام 291 در نیویورک کمک کرده بود.
پیکا بیا پس از بازگشت به پاریس در پایان جنگ ، نقش رابط بین دادائیست های پس از جنگ در آلمان و فرانسه را عهده دار بود.
[1] - Hugo Ball
[2] -Voltaire
[3] - Tristan Tzara
[6] - bruitism
[8] - Francis Picabia
[9] - Marcel Duchamp
[10] - Man Ray
[11] - Alfred Stieglitz
| |||||||||||||||
| |||||||||||||||
|
(هر هفته یک قسمت از این مبحث رو میتونین دنبال کنین.)
جهانی شدن (1)
پدیده «جهانی شدن» سریع در هنر معاصر ، که عمدتا در خلال دهه های 1980 و 1990 فراگیر شد ، تا حدی پی آمد یک نگرانی فزاینده جهانی در مورد هنر اقلیت در کشور ها بود.برای مثال کاملا طبیعی بود که در ایالات متحده اشخاص علاقمند به اشکال مختلف هنر آفریقایی-آمریکایی ، می بایست خود را به هنر مدرن آفریقا نیز معطوف سازند . بر همین منوال کسانی که هنر را یکی از راه های مؤثر در بیان وضعیت اقلیت آفریقایی-آمریکای می شناختند ، به طور طبیعی به سمت هنر جدیدی که توسط اعضای جامعه بومیان استرالیایی آفریده می شد ، مجذوب گردیدند.
البته عوامل دیگری نیز حرکت جهانی شدن در هنر را تسریع بخشید ، از جمله کار آمدی رو به گسترش سیستم های جدید ارتباطات ، همچنین کتاب ها و مجلات هنری ، تلویزیون و اینترننت نیز همگی در آشنا ساختن هرچه بیشتر مخاطبان با آثار هنری در سراسر جهان بسیار موفق عمل کردند . حتی نمایشگاه های بین الملی که به کرات بر پا می گردیدند ، در تبشیر گوناگونی عرصه فرهنگی جهان ، بسیار مؤثرتر و نتیجه بخش تر از موزه های بزرگ ظاهر شدند.در عین حال در این سال ها ، چندین بینال جدید همانند بینال هاوانا و بینال استانبول به بینال های قدیمی همچون بینال ونیز و سائوپولو اضافه شدند . بینال هاوانا به طور اخص تاکید بیشتری را به روی آثار هنرمندان کشورهای جهان سوم معطوف می کرد.
جهانی شدن و هنر جدید
Edvard locie-smith
ترجمه : دکتر علیرضا سمیع آذر
این اولین یادداشته ....برای اینکه بدونین اینجا به زودی مطالبی میزارم که فکر می کنم دونستنشون خوبه...
علاوه بر مطالب..از عکسایی که میندازم استفاده میکنم....همین طور از پوستر و ...
نظر بدین من خوشحال میشم
ممنون